جدول جو
جدول جو

معنی کمپرس

کمپرس((کُ پْ رِ))
تکه پارچه خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار می گذارند
تصویری از کمپرس
تصویر کمپرس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کمپرس

کمپرس

کمپرس
پارچه ای که برای تسکین درد یا قطع خونریزی روی عضوی از بدن گذاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید

کمپرس

کمپرس
در اصطلاح عروض، جمع بین خبن و قطع است. کذا فی رساله قطب الدین السرخسی. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا

کمپرسی

کمپرسی
اتومبیلی که قسمت عقب آن که محل بار است بوسیله یک پیستون کمپرسور بلند شده بار را تخلیه مینماید
فرهنگ لغت هوشیار

کمپرسی

کمپرسی
نوعی اتومبیل بارکش که قسمت حمل بار آن به وسیله نوعی پیستون بلند می شود و بار را تخلیه می کند
فرهنگ فارسی معین

کمپرسی

کمپرسی
نوعی کامیون که قسمت عقب آن به وسیلۀ کمپرسور از جای خود بلند شود و بار را بر زمین خالی کند
فرهنگ فارسی عمید

کمپرسی

کمپرسی
اتومبیلی که قسمت عقب آن که محل بار است به وسیلۀ یک پیستون کمپرسور بلند شده بار را تخلیه می نماید. (فرهنگ فارسی معین).
- کامیون کمپرسی، کامیونی که کمپرسی است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا