جدول جو
جدول جو

معنی کمبزه

کمبزه((کُ بُ زِ))
خیار زرد و درشت، خربزه نارس، کنبیزه
تصویری از کمبزه
تصویر کمبزه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کمبزه

کمبزه

کمبزه
نارس خربزه را گویند. (آنندراج). کمبیزه. کنبیزه. میوۀ کال و نارس (مانند طالبی، گرمک، خربزه) (فرهنگ فارسی معین). سفج. کالک. کاله. سبز. سفجه. خِرچَه. خِرچَنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
بزک نمیر بهار می آد (می آید) ، کمبزه و خیار می آد (می آید) ، وقتی گویند که کسی را به وعده بسیار دور و نامعلوم دل خوش کنند و حال آنکه کار به عجله و شتاب احتیاج دارد. و رجوع به کمبیزه و کنبیزه شود
لغت نامه دهخدا

کمبیزه

کمبیزه
میوه کال و نارس (مانند طالبی گرمک خربزه)، یا مثل کمبزه بزمین کوبیدن، محکم بزمین کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار

کمزه

کمزه
یک لخت از خرما و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک توده از خرما و جز آن. (از اقرب الموارد) ، پشته ای از ریگ و از خاک. ج، کُمَز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا