جدول جو
جدول جو

معنی کم

کم((کَ))
اندک، قلیل، کمتر، اقل، الا، منهای، کمیاب، نادر
تصویری از کم
تصویر کم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کم

کم

کم
آستین، قسمتی از جامه که از شانه تا مچ دست را می پوشاند، دهانۀ خیک و مشک، طریقه و راه
کم
فرهنگ فارسی عمید

کم

کم
که مرا، برای مِثال چون من شکسته ای را از پیش خود چه رانی / کم غایت توقع بوسی ست یا کناری (حافظ - ۸۸۶)
کم
فرهنگ فارسی عمید

کم

کم
اندک، تَرک
کَمِ: تقریباً، به جز، کمتر از، کم با کسره انتهایی
کَم و بیش: کمابیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، تقریباً
کَم و کاست: کمی، نقصان
کم
فرهنگ فارسی عمید