جدول جو
جدول جو

معنی کلیاوه

کلیاوه((کَ وَ یا وِ))
نادان، احمق، سرگشته، گیج، کسی که گوشش نشنود، کر
تصویری از کلیاوه
تصویر کلیاوه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کلیاوه

کلیاوه

کلیاوه
کالیوه، عقب ماندۀ ذهنی، کَر، ناشنوا، سَرگَشتِه، حِیران، کالیوْ، کالیوِه رَنگ، سَرگَردان، گیج و ویج، گیج و گُنگ، مُستَهام، گیج، والِهْ، پَکَر، آسیون، آسمَند، خَلاوِه، هامی
کلیاوه
فرهنگ فارسی عمید

کلیاوه

کلیاوه
کالیوه. (فرهنگ رشیدی). مقلوب کالیوه. (انجمن آرا). کالیوه. نادان. احمق. (فرهنگ فارسی معین) ، سرگشته. گیج. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیاوه کردن شود، کر را گویند یعنی کسی که گوش او نشنود و به عربی اصم خوانند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کیاوه

کیاوه
دهی از دهستان کوهپایه است که در بخش آبیک شهرستان قزوین واقع است و 122 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

کلیواژ

کلیواژ
زَغَن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غَلیواج، کَلیواج، موش رُبا، چوژِه رُبا، گوشت رُبا، گُنجِشک سیاه، خاد، خات، جول، پَند، جَنگلاهی، چَنگلاهی، چَنکلاهی، چَنگلانی
کلیواژ
فرهنگ فارسی عمید

کلیواج

کلیواج
زَغَن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غَلیواج، کَلیواژ، موش رُبا، چوژِه رُبا، گوشت رُبا، گُنجِشک سیاه، خاد، خات، جول، پَند، جَنگلاهی، چَنگلاهی، چَنکلاهی، چَنگلانی
کلیواج
فرهنگ فارسی عمید