جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کله زدن

کله زدن

کله زدن
کله بستن:
رسیدند زی آبگیری فراز
زده کلۀ زرّبفت از فراز.
اسدی.
یکی هودج از ماه زرین سرش
زده کلۀ زرّبفت از برش.
اسدی.
زده کله بالای شاهانه تخت
نشسته بر آن یوسف نیک بخت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
زده کله وتاج گوهرنگار
برآیین درآویخته شاهوار.
شمسی (یوسف وزلیخا).
چون زدی ابر کله بر خورشید
از لطافت شدی چو ابرسفید.
نظامی.
و رجوع به کله و کله بستن شود
لغت نامه دهخدا

کبه زدن

کبه زدن
تیغ زدن استره زدن: (چو کودک را ز شیرینی تب آید زنندش کبه گر بر سر نکوتر) (امیر خسرو)
کبه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

کلک زدن

کلک زدن
حیلِه کردن، فَریب دادن، حُقِّه زدن، فَریفتَن، نارُو زَدَن، خُدعِه کَردَن، مَکر کَردَن، تُنبُل ساختَن، غَدر داشتَن، غَدر اَندیشیدَن، غَدر کَردَن، چَپ رَفتَن، دَستان آوَردَن، سالوسی کَردَن، نِیرَنگ ساختَن، تَبَندیدَن، اَورَندیدَن، تَرفَند کَردَن، شَید آوَردَن، کَید آوَردَن، مُکایِدَت کَردَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن
کلک زدن
فرهنگ فارسی عمید