جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کلنل

کلنل

کلنل
سرهنگ، افسر ارتش که درجه اش بالاتر از سرگرد و پایین تر از سرتیپ است
کلنل
فرهنگ فارسی عمید

کلنل

کلنل
کلونل. صاحب منصبی که بریک هنگ فرماندهی کند. سرهنگ. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کلنج

کلنج
عجب، تکبر، خودستایی
چِرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پیخ، پَژ، فَژ، کورَس، کُرَس، کُرسِه، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، دَرَن، قَیح، کَلچ، کَلَخج
کلنج
فرهنگ فارسی عمید

کلمل

کلمل
ماده ای سفید و متبلور که از ترکیب جیوه و کلر به دست می آید و در طب به عنوان مسهل، ضد ورم و داروی دفع کرم روده به کار می رود، کلرور مرکورو، کلرور جیوه
کلمل
فرهنگ فارسی عمید

کلند

کلند
کُلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فَهانه، تَنبه، مَدَنگ، بَسکَله، فَردَر، فَروَند، فَلجَم، کلیدان
کلند
فرهنگ فارسی عمید

کلال

کلال
قسمتی از سر شامل میان سر تا بالای پیشانی
مانده شدن، خسته شدن، ماندگی، خستگی، کُندی
کلال
فرهنگ فارسی عمید