جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کلاه گوشه

کلاه گوشه

کلاه گوشه
گوشه کلاه. یا به (در) کلاه کسی ننگریستن، نسبت بکسی بدیده تحقیر نگریستن و او را لایق آن ندانستن که نظری بجانب وی بیفکنند و حتی به کلاه گوشه او هم نظر بیندازند: (چو کم آمد براه توشه تو ننگرد در کلاه گوشه تو)، (کلیله. مصحح مینوی)
فرهنگ لغت هوشیار

کله گوشه

کله گوشه
گوشه کلاه. یا کله گوشه ملک. پادشاهزاده شاهزاده یا کله گوشه کسی بر آسمان رسیدن، بلند رتبه بودن سر فراز بودن
فرهنگ لغت هوشیار

کله گوشه

کله گوشه
گوشۀ کلاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد.
حافظ.
، کنایه از عظمت مرتبه و سرافرازی. (ناظم الاطباء) :
حافظا سر ز کله گوشۀ خورشید برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد.
حافظ.
و رجوع به کلاه گوشه شود.
- کله گوشۀ کسی بر آسمان رسیدن، بلندرتبه بودن. سرفراز بودن. (فرهنگ فارسی معین) :
کله گوشه بر آسمان ِ برین
هنوز از تواضع سرش بر زمین.
سعدی.
- کله گوشۀ ملک، کنایه از پادشاه زاده باشد. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کمان گوشه

کمان گوشه
گوشه کمان: (کمان گوشه ابروش خم گرفت ز تندیش گوینده را دم گرفت)، (نظامی)
کمان گوشه
فرهنگ لغت هوشیار

کلان گوشی

کلان گوشی
بزرگ گوش بودن. اذانی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلان و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

کمان گوشه

کمان گوشه
گوشۀ کمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). سیه (س ِ ی َ) . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز پیکان پولاد و تیر خدنگ
کمان گوشه بر گوشه سودند تنگ.
فردوسی.
ز پیکانها خون بجوش آمده
کمان گوشه ها نزد گوش آمده.
اسدی.
ز شست خدنگ افکنان خاست جوش
کمان گوشه ها گشت همراز گوش.
اسدی.
کمان گوشۀ ابروش خم گرفت
ز تندیش گوینده را دم گرفت.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کلان گوش

کلان گوش
بزرگ گوش. (منتهی الارب) (از اشتینگاس). آنکه گوش بزرگ دارد. ارفش. آذن. پیل گوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلان و گوش شود
لغت نامه دهخدا