جدول جو
جدول جو

معنی کلاه برانداختن

کلاه برانداختن((~. بَ اَ تَ))
شادی کردن، خوشحالی نمودن
تصویری از کلاه برانداختن
تصویر کلاه برانداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کلاه برانداختن

کله برانداختن

کله برانداختن
کله انداختن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
دل به سودات سر دراندازد
سر ز عشقت کله براندازد.
خاقانی.
و رجوع به کله انداختن شود
لغت نامه دهخدا

کله بر انداختن

کله بر انداختن
شادی کردن به جهت بدست آمدن چیزی دلخواه خوشحالی کردن: (دیدن او را کل انداخت ماه)، (امیر خسرو)
کله بر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار