جدول جو
جدول جو

معنی کلافه شدن

کلافه شدن((~. شُ دَ))
سرگشته شدن، گیج شدن
تصویری از کلافه شدن
تصویر کلافه شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کلافه شدن

کلافه شدن

کلافه شدن
کنایه از مانند کلاف سردرگم شدن، سرگشته شدن، گیج شدن
کلافه شدن
فرهنگ فارسی عمید

کلافه شدن

کلافه شدن
مانند کلافه سر در گم شدن گیج شدن، سخت ناراحت شدن: (از گرما کلافه شدم)
کلافه شدن
فرهنگ لغت هوشیار

کلافه شدن

کلافه شدن
سرگشته و سراسیمه شدن. مضطرب گشتن. (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن. گیج شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن. دل گرفتن از گرما یا بخار گرم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخت ناراحت شدن: ’از گرما کلافه شدم’. (فرهنگ فارسی معین). بمعنی بهم خوردن حال و خارج شدن از حالت طبیعی بمناسبت گرمای زیاد (در حمام و یا در زیر آفتاب سوزان و غیره) با علتهای دیگر هم ممکن است استعمال شود. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، از کوره دررفتن. بیش از حد طاقت کسل یاناراحت و عصبانی شدن. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا

کلاوه شدن

کلاوه شدن
سرگشته و سراسیمه شدن. (ناظم الاطباء). کلافه شدن. گیج و سرگشته شدن. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

کلافه کردن

کلافه کردن
کنایه از کسی را مانند کلاف سردرگم کردن، گیج کردن، سرگشته ساختن
کلافه کردن
فرهنگ فارسی عمید

کالفته شدن

کالفته شدن
آشفته شدن پریشان حال گردیدن: (فرو آید ز پشتش پور ملعون شده کالفته چون خرسی خشینه) (لبیبی)
کالفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار

کلافه کردن

کلافه کردن
مانند کلافه سر در گم کردن گیج کردن: (از بس حرف زد مرا کلافه کرد)، سخت ناراحت کردن: (گرما کلافه اش کرده بود)
کلافه کردن
فرهنگ لغت هوشیار