پریدن کلاغ. یا تنگ کلاغ. وقت غروب، بطور لوزی فرش کردن کف اطاق یا حیاط بطوری که گوشه های نظامیها بهم متصل باشد، در این صورت هر چند عدد نظامی شبیه بکلاغها در حین پرواز بنظر می آیند: (در صحن خانهء... نظامیها بعضی جاها بطور معمول مربع و بعضی جاها کلاغ پر بود)
حرکتی که در آن دو دست را پشت سر قرار داده و با حالت نشسته بر پنجۀ پا به جلو می پرند، تنبیهی به این شکل در سربازخانه ها، نوعی آجرفرش کف اتاق، حیاط یا حاشیه بندی کنار باغچه به طور لوزی، که گوشه های آجرها به هم متصل باشد
غازاَیاقی، گیاهی بیابانی با برگ هایی دراز و بریده شبیه پای کلاغ با گل هایی سفید، ارتفاعی درحدود ۳۰سانتی متر و تخم هایی ریز و تلخ مزه، به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود پایِ کَلاغ، زَغارچه، آطریلال، اِطریلال، پاکَلاغی، رِجلُ الغُراب
کلاه ساز. کلاه دوز. آنکه کلاه سازد: بوبکر و عمر... را به دوزخ فرستدو کفشگران درغابش و کلاه گران آوه و جولاهگان قم و سفیهان ورامین را به بهشت فرستد. (کتاب النقض ص 583)