جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کلا

کلا

کلا
گیاه، هر رُستنی که از زمین بروید، گیا، گیَه، گیاغ، عَلَف، نَبات، نَبت
کلا
فرهنگ فارسی عمید

کلا

کلا
قورباغه، وَزَغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز و آبشش است
بَزَغ، غورباغه، وُک، غوک، بَک، پَک، چَغز، جَغز، غَنجموش، مَگَل، ضِفدِع، قاس، کَلائو
کلا
فرهنگ فارسی عمید

کلا

کلا
نگبهانی، روی هم رفته روی هم لاتینی سیا گردو گوز زرنگی (جو الزنج تازی گشته) از گیاهان درختی است از تیره پنیر کیان و از دسته استرکو لیاسه که بومی نواحی استوایی قاره افریقا است. ارتفاع گونه های مختلف این درخت بین 15 تا 20 متر است. برگها یش معمولا ساده و متناوب و در برخی گونه ها مجتمع است (بین 5 تا 15 برگ بطور فراهم جمع میشوند)، سطح فوقانی پهنک برگ آنها شفاف ولی سطح تحتانی برنگ سبز روشن است. گلها این گیاه معمولا بر روی شاخه های جوان (2 یا 3 یا 4 ساله) ظاهر میشوند و بندرت شاخه های مسن گل دار میگردند. مادگی گیاه شامل 5 تا 6 بر چه آزاد است که در هر برچه 5 تا 16 تخمچه قرار دارد. میوه آنها شامل 2 تا 6 فولیکول گردو بیضوی است و در درون آنها 5 تا 6 دانه موجود است. دانه های درون میوه بین 8 تا 15 گرم وزن دارند. دانه کلا شامل 3، 2 درصد کافئین و 2 تئو برومین و 6، 1 درصد تانن و 58 درصد مواد چرب است جوزالزنج درخت قهوه سودانی جوز کولا. تماما همه مقابل جز: (همه این خزاین آل مظفر کلا بتصرف تیمور در آمد)، همگی، همه، تماماً، بتمامی، یکسره
فرهنگ لغت هوشیار

کلا

کلا
لفظ موضوع برای معنی تثنیه و در این حالت بدون اضافت مستعمل نمی شود. (غیاث) (آنندراج). هردو. (منتهی الارب) : علی کلاالتقدیرین، برهردو تقدیر
لغت نامه دهخدا

کلا

کلا
درختی است از دستۀ ’استر کولیاسه’ و از تیره پنیرکیان و بومی نواحی استوایی قارۀ افریقاست و دانه های آن محتوی الکالوئیدهای محرک است. (از لاروس). دانه های آن حس گرسنگی و تشنگی رامی برد (گل گلاب). و رجوع به فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا

کلا

کلا
حرفی است که در زجر و ردع استعمال می شود. (منتهی الارب). نه چنان است. (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء). حرف است برای رد سخن پیشین، حاصل معنی آن این است که نه چنین باشد. (غیاث) (آنندراج). بمعنی انته و لاتفعل است قوله تعالی: ایطمع کل امرء منهم ان یدخل جنه نعیم کلا (قرآن 38/70 و 39) ، ای لاتطمع. (منتهی الارب) ، حقاً. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء). گاهی برای مسلم داشتن سخن غیرباشد در این صورت اسم باشد بمعنی حق است. (غیاث) (آنندراج). کقوله تعالی، کلا لئن لم ینته لنسفعاً بالناصیه. (قرآن 14/96 و 15) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بمعنای ’الای’ استفتاحیه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، حرف جواب بمنزلۀ ای. نعم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و ’کلاوالقمر’ را بهمین معنی حمل کرده اند. (منتهی الارب). گویند: کلمه ای است مرکب از کاف تشبیه و لاء نفی و حرف لاء بجهت تأکید و تقویت معنی و بخاطر دفع این احتمال که هر دو کلمه بر معنای خود باقی هستند مشدد گردیده است. و برخی گویند: کلمه بسیط است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا