پیمانه ای است برای غلات و آن را معرب کرده قفیز گویند. (آنندراج). پیمانه ای باشد که بدان چیزها را پیمانه کنند. قفیز معرب آن است. (برهان) (ناظم الاطباء). جوالیقی نویسد: گمان کنم قفیز اعجمی و معرب باشد. (المعرب ص 275). کویز، کویژ. معرب آن قفیز. پهلوی، کپیچ. ارمنی، کپیچ (پیمانه ای برای گندم). پارسی باستان طبق نقل یونانیان، کپیثه. و رجوع به قفیز شود. (از حاشیۀ برهان چ معین). مصحف کفیز است. و رجوع به کفیز و قفیز شود
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، گُمیز، شاشه