جدول جو
جدول جو

معنی کفایت داشتن

کفایت داشتن((~. تَ))
بس بودن، بس شدن
تصویری از کفایت داشتن
تصویر کفایت داشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کفایت داشتن

کفایت داشتن

کفایت داشتن
کارآمد بودن، شایستگی داشتن لایق بودن شایستگی داشتن، از عهده اداره امور بوجهی نیک برآمدن: ماکان مردی دلیر است و با دلیری و مردی کفایت دارد وجود هم
فرهنگ لغت هوشیار

کفایت داشتن

کفایت داشتن
لایق بودن. شایستگی داشتن. (فرهنگ فارسی معین) :
زانگه که عشق دست تطاول دراز کرد
معلوم شد که عقل ندارد کفایتی.
سعدی.
، از عهدۀ ادارۀ امور به وجهی نیک برآمدن. (فرهنگ فارسی معین). کارآمد و کاردان بودن: کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد هم امانت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 373). ابوالحسن عقیلی نام دارد و جاه و کفایت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 373). ماکان مردی دلیر است و با دلیری و مردی کفایت دارد و جود هم. (چهار مقاله ص 52)
لغت نامه دهخدا

کفاعت داشتن

کفاعت داشتن
هم مرتبه بودن هم درجه بودن: (و نگذارد که نا اهل بد گوهر خویشتن را در و زان احرار آرد و با کسانی که کفاعت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد)
کفاعت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

تفاوت داشتن

تفاوت داشتن
بونیدن اختلاف داشتن فرق داشتن امتیاز داشتن
تفاوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

کفاره داشتن

کفاره داشتن
لزوم انجام دادن عملی که بوسیله آن گناهان پاک شود: (یک نظر دیده لبش دید و همه عمر گریست دیدن رنگ شراب این همه کفاره نداشت)، (میر تسلی)
کفاره داشتن
فرهنگ لغت هوشیار