جدول جو
جدول جو

معنی کف رفتن

کف رفتن((کَ. رَ تَ))
دزدیدن، با تردستی ربودن
تصویری از کف رفتن
تصویر کف رفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کف رفتن

کف رفتن

کف رفتن
کنایه از ربودن و دزدیدن، به تردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن
کف رفتن
فرهنگ فارسی عمید

کف رفتن

کف رفتن
نمک ناشناسی کف زدن کش رفتن خو زدن دزدیدن بعیاری بردن: (بهر کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردنست)، (اشرف)، بفریب چیزی را از میان بردن، پول کسی را هنگام تبدیل به پول خود کم دادن
کف رفتن
فرهنگ لغت هوشیار

کف رفتن

کف رفتن
دزدیدن و چیزی به فریب از میان بردن و به عیاری و طراری بردن. (آنندراج). دزدیدن. یواشکی چیزی را برداشتن. معمولاً به دزدیهای کوچک و مختصر (و غالباً کودکانه) اطلاق میشود. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده).
دزدیدن قمارباز ورق را با مهارتی خاص. (یادداشت مؤلف) :
بهر کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود
خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردن است.
سعید اشرف (از آنندراج).
، پول کسی را هنگام تبدیل به پول خود کم دادن. (فرهنگ فارسی معین).
- کف رو، عیار و طرار. کسی که کف می رود. آنکه هنگام تبدل پول کسی، پول وی را کم دهد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کج رفتن

کج رفتن
بر صراط غیرمستقیم رفتن. رفتن براه ناراست:
لاجرم چون ستاره راست بود
نتواند که کج رود جدول.
سعدی.
بدنبالۀ راستان کج مرو.
سعدی
لغت نامه دهخدا

کژ رفتن

کژ رفتن
راست نرفتن. ناراست رفتن. منحرف بودن. مستقیم حرکت نکردن. از چپ یا راست رفتن. در حرکت از استقامت انحراف جستن:
آن کژمزاجی کز دغا مانند فرزین کژ رود
چون بیدقی فرزین شده سرزیر کن کون بازبر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کش رفتن

کش رفتن
دزدیدن با زبردستی و چالاکی. به مهارت و چابکی دزدیدن که کسی نبیند. با زرنگی و چربدستی در حضور کس یا کسانی دزدیدن
لغت نامه دهخدا