معنی کشاله کردن کشاله کردن((~. کَ دَ)) خود را به سویی کشیدن، به طرفی خزیدن تصویر کشاله کردن فرهنگ فارسی معین
کشاله کردن کشاله کردن گرده گاه برکشیدن. یازیدن (عامیانه) (یادداشت مؤلف). منبسط کردن و یازیدن تن و دراز شدن بسوی چیزی. خود را بسویی کشیدن. به طرفی خزیدن. - کشاله کردن به طرف کسی، حمله کردن به کسی. (یادداشت مؤلف) لغت نامه دهخدا
ازاله کردن ازاله کردن بیرون راندن دور کردن پاک کردن دور کردن زایل کردن راندن قلع کردن دفع کردن بیرون بردن فرهنگ لغت هوشیار
اشکله کردن اشکله کردن گذاشتن اشکله لای انگشتان متهم وفشار دادن تا بجرم خود اقرار کند فرهنگ لغت هوشیار