معنی کره - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کره
کره
- کره
- مادۀ سفید یا زرد رنگی که از تکان دادن سریع شیر یا دوغ و به هم پیوستن ذرات چربی حاصل می شود
چرک و کثیفی به ویژه در دست و پا
فرهنگ فارسی عمید
کره
- کره
- کراهت، ناپسند داشتن، ناخوش داشتن، ناراضی بودن، زشتی، در فقه اولی بودن ترک عملی در حالی که انجام آن هم منع نشده
فرهنگ فارسی عمید
کره
- کره
- مسکه را گویند و آن روغنی باشد که از دوغ گیرند بچه الاغ یا اسب را گویند
فرهنگ لغت هوشیار