جدول جو
جدول جو

معنی کروکی

کروکی((کُ))
نقشه ای که موقعیت محلی را نشان دهد
تصویری از کروکی
تصویر کروکی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کروکی

کروکی

کروکی
طرح یا نقشۀ فاقد جزئیات، نقشۀ تصویری یک منطقه که با استفاده از خطوط متقاطع، خیابان ها و کوچه های محل مورد نظر را نشان می دهد
کروکی
فرهنگ فارسی عمید

کروکی

کروکی
نقاشیهائی که بدون رنگ آمیزی و فقط سایه و روشن کشیده می شود
کروکی
فرهنگ لغت هوشیار

کرمکی

کرمکی
کسی که دیگرانرا بوسیله ای آزار کند موذی، اطواری، شهوی
کرمکی
فرهنگ لغت هوشیار

کروبی

کروبی
از اشوری به ارش پاسبان مه فرشتگان فرشته پاسدار در تورات کروب (جمع: کروبیم) بفرشتگانی اطلاق شده که از حضور خدا فرستاده میشوند یا آنکه همواره در نزدش حاضرند و گفته شده است که ایشان دارا دو بال هستند. اما تمثال آنان از طلا بود و در زیر تابوت سکینه قرار داشتند و بالها کروبی بر تابوت سایه می افکند. در اسلام آن را مهتران فرشتگان یا ملائکه مقرب دانند، جمع کروبیون کروبیین: (حمد و شکر و سپاس مر آن پادشاهی را که عالم عود و معاد را بتوسط ملائکه کروبی و روحانی در وجود آورد) (چهار مقاله 1) توضیح: در شعر بتشدید راء آید و در تداول فارسی نیز مشدد تلفظ شود
فرهنگ لغت هوشیار