جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کرو

کرو

کرو
قایق، کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق، برای مِثال جوانی پاک بازِ پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸)
کرو
فرهنگ فارسی عمید

کرو

کرو
سلاک دادن (کرایه دادن) پرده سفیدی که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچه بر آرد. دندانی که میان آن تهی و کاواک باشد دندان کرو (کسائی) فرهنگ نویسان بمعنی کشتی و جهاز کوچک و زورق نوشته اند و این معنی را جهانگیری از شعر سعدی استنباط کرده: (جوانی پاک بازو پاکرو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود . {} شنیدستم که در دریای اعظم بگردابی در افتادند با هم... . {رشیدی گوید: او در این معنی متفرد است. معنی مزبور درست نیست. چه از بیت دوم تلویحا بودن آنان در کشتی استنباط میشود و صحیح} در گرو بود {است. یعنی عاشق او بود و مشهور هم همین است. ولی باید دانست که این کلمه بهمین معنی در سواحل خلیج فارس مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار

کرو

کرو
کره. کری، پرده سفیدی که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچه برآرد
کرو
فرهنگ فارسی معین

کرو

کرو
نام ایل کرد از طوایف پشتکوه لرستان. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 68)
لغت نامه دهخدا

کرو

کرو
به هندی ککروهن است، به یونانی حدید است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

کرو

کرو
دندانی را گویند که میان آن تهی و کاواک شده باشد. (برهان) (آنندراج). دندان نیم ریخته. (فرهنگ اسدی نخجوانی). دندان میان تهی و کاواک شده و شکسته و ناهموار. (ناظم الاطباء). کروه. (حاشیۀ برهان چ معین). کاواک. تهی و فرسوده. (صحاح الفرس). پوک. اجوف. مجوف (دندان) :
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طمع
سزد که او نکند طمع پیر دندان کرو.
کسائی.
باز چون برگرفت دست ز روی
کرودندان و پشت چوگان است.
رودکی.
، هر چیز میان تهی و پوک، چون: گردو و جز آن:
ای دو بادام تو چو گوز کرو
مانده از دست کودکان در کو.
سنائی
لغت نامه دهخدا