جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کرمکی

کرمکی

کرمکی
کسی که دیگرانرا بوسیله ای آزار کند موذی، اطواری، شهوی
کرمکی
فرهنگ لغت هوشیار

کرمکی

کرمکی
مبتلا به کرمک. مبتلا به بیماری کرمک. آنکه به مرض کرمک دچار است. (یادداشت مؤلف) ، زن یا پسر بد. زنی که به عمل ناشایست راغب است. بدعمل زن. در تداول لوطیان، آنکه مایل به تباهکاری دیگران با خود باشد. (یادداشت مؤلف) ، اطواری، شهوی، کسی که دیگران را بوسیله ای آزار کند. موذی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کروکی

کروکی
طرح یا نقشۀ فاقد جزئیات، نقشۀ تصویری یک منطقه که با استفاده از خطوط متقاطع، خیابان ها و کوچه های محل مورد نظر را نشان می دهد
کروکی
فرهنگ فارسی عمید

کروکی

کروکی
نقاشیهائی که بدون رنگ آمیزی و فقط سایه و روشن کشیده می شود
کروکی
فرهنگ لغت هوشیار