جدول جو
جدول جو

معنی کرکری

کرکری((کَ کَ))
استخوان نرم، غضروف، کرکری هم گویند، کرکرانک
تصویری از کرکری
تصویر کرکری
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کرکری

کرکری

کرکری
کرکری خواندن، کرکری خواندن مثلاً از روی بی قیدی و ناسازگاری با کسی حرف زدن، جواب نامساعد دادن، لاف زدن، رجز خواندن
کرکری
فرهنگ فارسی عمید

کرکری

کرکری
در عبارت ذیل می نماید که نام نوعی پرنده باشد: و اندر دشتها و بیابانهای وی (هندوستان) جانوران گوناگونند چون پیل و کرگ و طاووس و کرکری و طوطک و شارک. (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا

کرکری

کرکری
استخوان نرمی را گویند که آن را توان خاییدن، مانند استخوان سرشانه و غیره که به عربی غضروف خوانند. (برهان) (آنندراج). کرکرک. کرکرانک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرکرانک و غضروف شود
لغت نامه دهخدا

کرکره

کرکره
نوعی پرده که از تخته های باریک و نازک درست می کنند و جلو در و پنجره مقابل آفتاب آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار

کرکره

کرکره
نوعی پرده که از تخته یا کائوچو باریک و بلند درست می کنند و پشت در و پنجره برای جریان هوا و جلوگیری از آفتاب گذارند
فرهنگ فارسی معین

کرکره

کرکره
نوعی پرده که از قطعه های یک اندازه درست شده و به وسیلۀ ریسمانی جمع می شود، بادگانه
فرهنگ فارسی عمید

کرکره

کرکره
کوبیدن و بلغور کردن دانه هایی مانندِ ماش و باقلا در زیر دستاس
کرکره
فرهنگ فارسی عمید