جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کرس

کرس

کرس
چرک جامه یا بدن، چِرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پیخ، پَژ، فَژ، کورَس، کُرسِه، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، دَرَن، قَیح، کَلچ، کَلَخج، کِلَنج
کرس
فرهنگ فارسی عمید

کرس

کرس
خانه های مردم مجتمع و فراهم آمدۀ درهم پیوسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گروهی از مردم. ج، اَکراس. جج، اَکارِس. (منتهی الارب). جماعت از هرچه باشد. ج، اکراس. جج، اکارس، اکاریس. (از اقرب الموارد) ، خانه ای که برای بزغالگان بنا کنند، مانند خانه کبوتران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آهک با خاکستر و جز آن آمیخته و الصواب باللام. (منتهی الارب). صاروج و گفته اند بهتر آن است که در مورد صاروج کلس گویند. (از اقرب الموارد) ، سرگین وگمیز برهم نشسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- عجین کرس، سرگینی باشد که به گل و آب آمیخته کهگل سازند. (از غیاث اللغات).
، القلائد و الوشح و نحو هما. یقال: فیه قلاده ذات کرسین، اذا ضممت بعضها الی بعض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اصل هر چیز. (از منتهی الارب). اصل. مانند: بمعدن الملک القدیم الکرس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

کرس

کرس
چرک و شوخ. (فرهنگ اسدی نخجوانی). چرک و ریم اندام باشد و بعضی به ضم اول و ثانی دانسته اند. (از برهان). ریم و چرک بر تن و جامه. (صحاح الفرس) :
سر بتاب از حسد وگفتۀ پر مکر و فریب
برکش از گردنت این جامۀ پر کرس و کریب.
ناصرخسرو (ازآنندراج).
، موی پیچیدۀ مجعد را هم گفته اند و بعضی به ضم اول و سکون دوم موی پیچه را گویند که موی باف باشد و به این معنی با کاف فارسی هم آمده. (برهان). موی پیچیدۀ مجعدرا نیز گفته اند و آن را کریب نیز گویند. (از آنندراج). کرسه. گرس. (یادداشت مؤلف). کورس. (جهانگیری) ، پیچ و شکن موی. (ناظم الاطباء). در فرهنگها کرس و کرسه و گرس را بمعنی موی مجعد و موی پیچیده و موی پیچنده آورده اند بی شاهدی، گمان می کنم از این شعر به غلط افتاده اند:
جنگ کرده نشسته اندر زین
بر تن کرسه (کرس) دم ریخته فش.
و شعر از منجیک است و کرسه گویااصلاً کوسه بوده و کرس و گرس نبوده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کرسه شود
لغت نامه دهخدا