جدول جو
جدول جو

معنی کرده کار

کرده کار((کَ دِ))
کارآزموده و باتجربه
تصویری از کرده کار
تصویر کرده کار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کرده کار

کرده کار

کرده کار
کارکرده، کارآزموده، مجرب، کاردان، برای مِثال جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کرده کار و تو ز او کرده کارتر (دقیقی - ۹۹)
کرده کار
فرهنگ فارسی عمید

کرده کار

کرده کار
جلد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان). مردی جلد را گویند. (صحاح الفرس). جلدکار. (انجمن آرا) ، کاردان. کارآزموده. تجربه کار. مقابل نکرده کار. (برهان). آزموده کار. کارکرده. (انجمن آرا). مجرب. آزموده. عامل:
جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر
عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر.
دقیقی.
ترا نخواهم جز کافر و ستمگر از آنک
به بد نمودن من کرده کار و آژیری.
دقیقی.
(یادداشت مؤلف). استاد. (انجمن آرا).
- نکرده کار، ناآزموده. نامجرب. (یادداشت مؤلف) : نکرده کار را مبر به کار. (یادداشت مؤلف).
چسان کار بگشاید از روزگار
به ناکرده کاری فتاده ست کار.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خرده کار

خرده کار
آنکه در کار و هنر خویش دقیق و باریک بین است زیبا کار
خرده کار
فرهنگ لغت هوشیار

خرده کار

خرده کار
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشِکاف، خُرده بین، خُرده شِناس، خُرداِنگارِش، خُرده گیر، خُرده دان، نازُک بین، نازُک اَندیش، نُکته سَنج، ژَرف یاب، ژَرف بین، مُدَقَّق، غَوررَس
خرده کار
فرهنگ فارسی عمید

کنده کار

کنده کار
شخصی را گویند که در مس و برنج و چوب و تخته و امثال آن کنده کاری کند، یعنی صورت چیزی بکند و نقش نماید
فرهنگ لغت هوشیار

خرده کار

خرده کار
ریزبین. نکته سنج. نکته گیر:
که شنیدم بخردی از خویشان
خرده کاران و چابک اندیشان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

نکرده کار

نکرده کار
ناآزموده. ناشی. نامجرب. بی تجربه. (یادداشت مؤلف). مقابل کرده کار.
- امثال:
نکرده کار را مبر به کار
لغت نامه دهخدا