جدول جو
جدول جو

معنی کرد و مرد

کرد و مرد((کُ یا کِ یا کَ دُ مُ))
پست و فرومایه، خرد و ناچیز
تصویری از کرد و مرد
تصویر کرد و مرد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کرد و مرد

کرد و مرد

کرد و مرد
پست و فرومایه خرد و نا چیز: (لاغ این چرخ ندیم کرد و مرد آب روی صد هزاران چون تو برد) (مثنوی)
کرد و مرد
فرهنگ لغت هوشیار

خرد و مرد

خرد و مرد
ته بساط و چیزهای سهل و ریز باشد. و در مؤید الفضلا خرد و مورد با واو معدوله در ثانی بمعنی ریزه ریزه و ترجمه منکسر نوشته اند. (از برهان قاطع). خرده مرده نیز گویند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). ته کار. چیزهای بی ارج. ریز و میز:
گر بخواهد بزخم گرز کند
کوه را خرد و مرد و ریزبریز.
فرخی.
نفس و شیطان خواست خود را پیش برد
وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد.
مولوی (مثنوی).
چونکه روباهش بسوی برج برد
تاکند شیرش بجمله خرد و مرد...
مولوی (مثنوی).
خلعت و ادرار از راهش نبرد
کرد کُه را زَامر شاه او خرد و مرد.
مولوی (مثنوی).
نه هر بار خرما توان خورد و برد
که افتد که ناگه شود خرد و مرد.
سعدی (بوستان).
خضا، خرد و مرد شدن چیزی تر. (منتهی الارب). لری که بشتاب نماز را تمام کردن میخواسته است، سورۀ توحید رابدین گونه خوانده است: قل هو اﷲ احد با خرد و مردش کفواً احد. (یادداشت بخط مؤلف) ، کلام بیهوده. کلام بی معنی و ناچیز. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کرد و خورد

کرد و خورد
در تداول عامه، کردی خوردی. تلاش روزانه صرف معاش روزانه بی اضافه و پس انداز. رجوع به کردی خوردی شود
لغت نامه دهخدا

کند و مند

کند و مند
از قبیل توابعند یعنی خراب و ویران و کنده شده. (فرهنگ رشیدی) :
کدام باره که نفکند زنده پیل تو شاه
کنون رسوم دیار است و کندومند اطلال.
عنصری (دیوان چ قریب ص 204).
رجوع به کندمند شود
لغت نامه دهخدا

مرد و مدد

مرد و مدد
یار و یاور. کس و کار.
- مرد و مددی نداشتن،یکبارگی بی کس بودن. سرپرست و نفقه آوری نداشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا