جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کرخ

کرخ

کرخ
بی حس، برای مِثال سر چاه چنین مباش کرخ / زان که چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی- مجمع الفرس - کرخ)، با حالت سستی و بی حالی
کرخ
فرهنگ فارسی عمید

کرخ

کرخ
از حس و شعور افتاده بی حس بی شعور سست و بی ادراک: (سر چاهی چنین مباش کرخ ز انکه چاهی است بر سر دوزخ) (آذری طوسی)، خواب رفته (عضو بدن و غیره)
کرخ
فرهنگ لغت هوشیار

کرخ

کرخ
طایفه ای از ترکمنهای ساکن قره تپۀ گرگان. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 103)
لغت نامه دهخدا

کرخ

کرخ
مخفف کرخت که بیحس و بی شعور و بی خبر شده باشد. (برهان) (آنندراج). خدر. بی هوش. (ناظم الاطباء) :
همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکو
به لفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تودخ.
سوزنی.
، عضوی رانیز گویند که کرخت و بی حس و بی خبر شده باشد. (از برهان) (از آنندراج). عضو بی حس و فالج شده. (ناظم الاطباء). عضو بی حس شده از سرما یا علتی دیگر. کِرِخت. سِر. (یادداشت مؤلف) ، شخصی را نیز گویندکه کرخت و بی حس شده باشد و آن حال را به عربی خدر گویند. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
سر چاهی چنین مباش کرخ
زآنکه چاهی است بر سر دوزخ.
آذری طوسی (از آنندراج).
رجوع به کرخت شود
لغت نامه دهخدا

کرخ

کرخ
نام محله ای است و دهی در بغداد که شاپور ذوالاکتاف آن را بنا کرد. (برهان). نام محله ای است از شهر بغداد و از آنجا بوده شیخ ابومحفوظ مشهور و معروف به کرخی بواب و مرید حضرت امام والامقام علی بن موسی الرضا (ع). (از آنندراج). نام محله ای در بغداد که سابقاً دهی بوده از بناهای شاپور ذوالاکتاف. (ناظم الاطباء). در فارسنامۀ ابن البلخی از شهرهایی دانسته شده که شاپور ذوالاکتاف در بابل و عراق بنا کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72). صاحب حدود العالم گوید: شهرکی است که معتصم بنا نهاده است و مأمون تمام کرده است آبادان و بانعمت. (حدود العالم). در نزههالقلوب آن را از محلتهای غربی بغداد می شمارد و می نویسد در زمان اکاسره بر آن زمین (بغداد) به طرف غربی دیهی کرخ نام بود شاپور ذوالاکتاف ساخته بود. (نزههالقلوب مقالۀ سوم چ اروپا صص 33-34) :
هنوز اندر بیابان باشی آن ساعت که جانت را
ازین کرخ فنا باید به بغداد بقا رفتن.
خاقانی.
تاری از رای او چو بغداد است
از عزیزی به کرخ ماند خوار.
خاقانی.
آن دگری گفت کز زکوه تن کرخ
هست نصاب جی و نوان صفاهان.
خاقانی.
صدف بود گفتی مگر ماه چرخ
دراو غالیه سوده عطار کرخ.
نظامی.
نبینی که در کرخ تربت بسی است
بجز گور معروف معروف نیست.
سعدی (بوستان).
رجوع به معجم البلدان و الاوراق چ مصر ص 68 و 206 شود
نام شهری است. (فهرست شاهنامۀ ولف) :
گزیده سپاهی ز گردان کرخ
بفرمود تا با کمانهای چرخ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا