جدول جو
جدول جو

معنی کرچ

کرچ((کُ یا کَ رَ))
قاچ، یک قاچ از خربزه یا هندوانه
تصویری از کرچ
تصویر کرچ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کرچ

کرچ

کرچ
قطعۀ بریده شده از خربزه یا هندوانه، قاش، قاچ، برای مِثال ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم (مولوی - ۲۴۸)
کرچ کرچ: قطعه قطعه، تکه تکه، قاش قاش، برای مِثال به تیغ اگر بکند کرچ کرچ پهلویم / به سان خربزۀ نرم دل خموشم من (سیفی بدیعی - لغتنامه - کرچ کرچ)
کرچ
فرهنگ فارسی عمید

کرچ

کرچ
گوی گریبان، پارچه ای که از گریبان بیرون آورند قواره، قطعه ای بریده از خربزه و هندوانه برین قاش تراشه، تکه قطعه. حالت مرغی که آماده خوابیدن روی تخم است
فرهنگ لغت هوشیار

کرچ

کرچ
بندری است در کرانۀ شرقی شبه جزیره کریمه در کنار دریای آزوف. در قدیم در محل کنونی کرچ، شهر بوسپوروس برپا بود. (از فرهنگ ایران باستان ص 240).
- بوغاز کرچ، همان بوسفور کیمِّری است که دریای آزوف را به دریای سیاه متصل می کند. این بوغاز و رود دُن را در عهد قدیم سرحد اروپا و آسیا می دانستند. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 و ج 3 ص 2478). رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 582 شود
لغت نامه دهخدا

کرچ

کرچ
تراشۀ خربزه و هندوانه و غیر آن. (برهان) (از ناظم الاطباء) ، تریشه. قطعه. پاره. (ناظم الاطباء). رجوع به کِرج شود
لغت نامه دهخدا

کرچ

کرچ
مرغ که مستی گونه ای دارد برای خوابیدن بر تخم و جوجه برآوردن. کُرک. (یادداشت مؤلف). حالت مرغی که آمادۀ خوابیدن روی تخم است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کرچ

کرچ
نامی است که در کرج به درخت ولیک دهند. این درخت را در مازندران و گرگان، ولیک، ولک یا بلک و در لاهیجان، کمار و در کوهپایۀ گیلان، کتو و دربجنورد، دلانا و در شمیران و همدان، کُویج و در خلخال، گیچ و در دیلمان لاهیجان و رودسر، مارِخ و مُرِخ ودر رامسر و شهسوار، کِجیل می خوانند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 236). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

کرچ

کرچ
در لهجۀ گیلکی بمعنی ترد و شکننده که زیر دندان صدا کند و این صفت خوب است برای شیرینی ها و امثال آن، چه برای تری هوا همه چیز در آنجا مرطوب است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا