جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کربق

کربق

کربق
پارسی تازی گشته کربه کلبه یاخته (حجره) خانه کوچک کلبه، حجره دکان
کربق
فرهنگ لغت هوشیار

کربق

کربق
این کلمه معرب واصلش در فارسی کُربه است. (المعرب جوالیقی ص 20). کُربَج. (معجم البلدان) (از المعرب جوالیقی). کلبه. خانه کوچک. (فرهنگ فارسی معین) ، حانوت. (معجم البلدان) (المعرب جوالیقی). حجره. دکان. (فرهنگ فارسی معین) ، متاع دکان بقال. کربج. (یادداشت مؤلف). رجوع به کربج، کربه و کربک شود
لغت نامه دهخدا

خربق

خربق
پلخم از گیاهان آبگیر تالابه گیاهی است از تیره آلاله ها دارای برگهای دراز و ساقه کوتاه با گلهای پنج برگ و سرخ کمرنگ و بیخ دراز مانند پیاز و ریشه های باریک. طعم آن تلخ است و انواع بسیاردارد که مهمترین آنها دو نوع سیاه و سفید است
فرهنگ لغت هوشیار

کربش

کربش
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چَلپاسه، کَرباسه، باشو، ماتورَنگ، کَربَشه، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
کربش
فرهنگ فارسی عمید

خربق

خربق
گیاهی از خانوادۀ آلاله با برگ های دراز، ساقۀ کوتاه، گل های پنج برگ و سرخ کم رنگ، ریشۀ باریک و شبیه پیاز و طعم تلخ
خربق
فرهنگ فارسی عمید

کربن

کربن
عنصر غیرفلزی جامد که در طبیعت به حالت های مختلف مانند الماس، گرافیت، دوده، زغال و کک یافت می شود
کربن
فرهنگ فارسی عمید

کربه

کربه
اندوه کشنده گلو گیر خانه کوچک کلبه، حجره دکان. سبزک کلاغ سبز
کربه
فرهنگ لغت هوشیار

کربن

کربن
یکی از عناصر شیمیائی است که بطور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود، جز اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده از ترکیبات کربنی است
فرهنگ لغت هوشیار