جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کرا

کرا

کرا
مخفّفِ واژه های کدام کس را، چه کس را، هر که را، هر کس را
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مِثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
کرا
فرهنگ فارسی عمید

کرا

کرا
کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن. (ناظم الاطباء). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. (برهان)، اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. (ناظم الاطباء). اجرت بار کردن شتر و الاغ و امثال آن باشد. (از برهان) : و آنچه آن اعرابی کرای شتر بر ما داشت به سی دینار هم این وزیر (ابوالفتح علی بن احمد وزیر ملک اهواز) بفرمود تا بدو دادند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی صص 115- 116). عربی گفت من ترا به بصره برم و با من هیچ نبود که به کرا دهم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 107). پس اشتری به یک دینار و نیم کرا گرفتم و از این شهر روانه شدم. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 81). رجوع به کراء، کرای و کرایه شود
لغت نامه دهخدا

کرا

کرا
کلمه ای است مرکب از که و را. (ناظم الاطباء). مخفف و مختصر هرکراست. (آنندراج). به معنی هرکه را و هر کس را. (فرهنگ فارسی معین) :
کرا پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرا دولت بود یاور.
قطران (از آنندراج).
کرا خرما نسازد خار سازد
کرا منبر نسازد دار سازد.
(المعجم) (از فرهنگ فارسی معین).
، بطریق استفهام بمعنی کدام کس را باشد چنانکه هرگاه گویند:کرا میگوئی ؟ مراد آن باشد که کدام کس را می گویی ؟ (برهان). ادات استفهام در حالت مفعولی (مفعول صریح). (فرهنگ فارسی معین). چه کس را. کدام کس را. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

درا

درا
دری درخشنده ها (مانند در) دراز. طولانی طویل کشیده مقابل کوتاه
درا
فرهنگ لغت هوشیار