جدول جو
جدول جو

معنی کت

کت((کَ))
تخت پادشاهی، شانه و کتف، توی، کسی نرفتن مورد قبول کسی قرار نگرفتن
تصویری از کت
تصویر کت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کت

کت

کت
مخفّفِ واژه های که تو را، برای مِثال بچر کت عنبرین بادا چراگاه / بچَم کت آهنین بادا مفاصل (منوچهری - ۶۶)
کت
فرهنگ فارسی عمید

کت

کت
شانه، کتف، بازو
تخت خواب، تخت پادشاهی، برای مِثال روز اورمزداست شاها شاد زی / بر کت شاهی نشین و باده خور (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۶)، کاریز
کت
فرهنگ فارسی عمید

کت

کت
قسمی جامۀ زبرین. نیم تنه. (یادداشت مؤلف). نیم تنه آستین دار مردانه و زنانه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کت

کت
خفچۀ زر و سیم، به لغت مردم کرمان: سوراخ تنگ و تاریک و هر جای تنگ و تاریک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کت

کت
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه سکنه 452 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بادام و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا