سریشُم، هر چیزی که با آن دو فلز را به هم جوش می دهند، لحیم، برای مِثال از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست / مرا به کار نیاید سریشُم و کبَدا (دقیقی - ۹۵)
جگر. ج، اَکباد و کُبود. (منتهی الارب). رجوع به جگر شود. - ام ّ وجعالکبد، گیاه باریکی است که میش آن را دوست دارد، گلش خاکی رنگ و در غلاف مدوری است، برگهایش بسیار ریز و خاکی رنگ می باشد. (از اقرب الموارد). افنیقطس است و مؤلف جامع بغدادی غیر آن دانسته است. (تحفۀ حکیم مؤمن). - کَبد الارض، زر و سیمی که در کانهای زمین است. (اقرب الموارد). - کبدالایل، جگر گاو کوهی و بز کوهی. چون شرحه کنند و دارفلفل و فلفل سپید خرد کرده بر آن پاشند و بر آتش بریان کنند و رطوبت آن در چشم کشند شب کوری را زایل گرداند و ابتداء در فرو آمدن آب بغایت مفید بود. (اختیارات بدیعی). - کبدالحمار، جگر خر. چون بریان کنند و بناشتا بخورند مصروع را مفید بود. (اختیارات بدیعی). - کبد الخنزیرالبری، جگرخوک صحرایی. چون در سرکه نهند و بخورند گزیدگی جانوران را نافع بود. (اختیارات بدیعی). - کبدالضأن، جگر میش گوسفند. چون بریان کنند و بخورند نافع بود جهت کسی که لینت در طبیعت وی بود حبس کند. (اختیارات بدیعی). - کبدالطیر، نیکوترین جگر مرغها جگر بط فربه نیکو بود یا مرغ خاصه چون علف وی فواکه پختۀ شیرین داده باشند و طبیعت آن گرم و تر بود و خونی محمود از وی متولد شود و مصلح آن زیت و نمک بود. (اختیارات بدیعی). - کبدالکلب الکلب، جگر سگ دیوانه. نافع بود کسی را که گزیده باشد چون بریان کرده بخورند منع ترسیدن از آب خوردن بکند و شفا بخشد. اختیارات بدیعی). - کبدالمعز، جگر بز. شبکوری را نافع بود و خوردن و برطوبت آن کحل کردن چون بریان شود، و سر بر بخار آن داشتن همین عمل کند. (اختیارات بدیعی). - کبدالوزغه، جگر وزغه. چون بر دندان کرم خورده نهند درد ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی) میانۀ چیزی، شکم و درون بتمامی، معظم هر چیز، ما بین دو طرف علاقۀ کمان، به اندازۀ یک ذراع از میان کمان یا قبضۀ آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : یقال ضع السهم علی کبدالقوس. (منتهی الارب) ، پهلو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و یقال للاعداء سودالاکباد کما یقال لهم صهب السبال و ان لم یکونوا کذلک کقوله: هم الاعداء و الاکباد سود. (اقرب الموارد) ، وسط آسمان. (دزی ج 2 ص 437). کَبَد. کبداء. رجوع به کبد و کبداء شود
لقب عبدالحمید بن ولید، محدث است، جهت گرانی جسم وی. (منتهی الارب). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.