جدول جو
جدول جو

معنی کاوی

کاوی
دارویی که سبب سوختن و ضمناً تصلب دهانه عروق و محل بریدگی و زخم در انساج بشود و بالنتیجه مجاری عروق را به هم آرد و مسام را بند کند مانند زاج و اسیدتری کلراستیک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاوی

کاوی

کاوی
در آیین زردشتی کسی که چشم دارد ولی حقیقت را نمی بیند. کرپان
کاوی
فرهنگ فارسی عمید

کاوی

کاوی
دارو یی که سبب سوختن و ضمنا تصلب دهانه عروق و محل برید گی و زخم در انساج بشود و با نتیجه مجاری عروق را بهم آرد و مسام را بند کند مانند زاج و اسید تری کلر استیک
فرهنگ لغت هوشیار

کاوی

کاوی
به آتش داغ دهنده به عضو، (آنندراج)، سوزنده پوست را به آهن و مانند آن، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا