معنی کافور خوردن - فرهنگ فارسی معین
معنی کافور خوردن
- کافور خوردن((خُ دَ))
- کنایه از زایل شدن نیروی جنسی
تصویر کافور خوردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کافور خوردن
کافور خوردن
- کافور خوردن
- اکل کافور، زایل شدن قوه رجولیت (زیرا کافور قاطع باه است. تحفه حکیم مومن) : (چو با لشکر فور کردم نبرد ز مردانگی فور کافور خورد) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
کافور خوردن
- کافور خوردن
- کنایه از زایل شدن رجولیت. (برهان) (مجموعۀ مترادفات ص 284) ، کنایه از ترک مردانگی. نامرد شدن:
چو با لشکر فور کردم نبرد
ز مردانگی فور کافور خورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
کافور خورده
- کافور خورده
- کاپور خورده گواژ ناکنا خشک کون آنکه کافور خورده، آنکه قوه رجولیتش زایل شده، از خود بیخود شده: (بمشک آسایش کافور کرده ز کافورش جهان کافور خورده) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
کافورخورده
- کافورخورده
- از خود بی خود شده:
به مشک آرایش کافور کرده
ز کافورش جهان کافورخورده.
نظامی
لغت نامه دهخدا