کاسه یکی کاسه یکی همخوراک همغذا: (با اینکه زن و شوهز مطرب بارها پیشنهاد کرده اند با آنها یگانه و کاسه یکی باشم صلاح خود را در این دیده ام که قبول نکنم. ) (شام) فرهنگ لغت هوشیار
کاسه شکن کاسه شکن آنکه کاسه ها را بشکند، کودکی که با خود بمهمانی برند: (با خویشتن آورده بهر مایده ای بر کاسه شکنان زله کشان لقمه ربایان) (سوزنی) فرهنگ لغت هوشیار
کاسه یوز کاسه یوز یعنی کاسۀ درویشان که کنار آن حلقه ای است که بر کمر آویزند: شعری بشب چو کاسۀ یوزی نمایدم یعنی سگی است حلقه بگوش در سخاش. خاقانی. خم دف حلقه بگوشی شده چون کاسۀ یوز کآهو و گورش با شیر نر آمیخته اند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 133) لغت نامه دهخدا
کاسه شکن کاسه شکن بکنایه اطفال که با خود بمیهمانی برند. ج، کاسه شکنان: با خویشتن آورده بهر مائده ای بر کاسه شکنان زله کشان لقمه ربایان. سوزنی لغت نامه دهخدا
کاه مکی کاه مکی نباتی است که به عربی اذخر نامند. (فهرست مخزن الادویه). رستنیی باشد که آن را خلال مأمونی میگویند. (برهان). تبن مکی. گورگیا. (از حاشیۀ برهان چ معین) لغت نامه دهخدا
سه یکی سه یکی شراب ثلثان شده باده ای که به سبب جوشش دو سوم آن بخار شده و یک سوم باقی مانده باشد شراب مثلث، شراب باده فرهنگ لغت هوشیار
سه یکی سه یکی سیکی، سه یک، یک سوم، شراب، مخصوصاً شرابی که به واسطۀ جوشش، دوسوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، سه پخت، شراب سه پخت، شراب ثلثان شده فرهنگ فارسی عمید