آنکه ظروف شیشه یی و چینی و چوبی شکسته را با مفتولهای نازک بهم پیوندد کاسه دوز کلوا بند چینی بند زن، (کشتی) آلتی که پهلوانان کشتی گیر مشهور با اجازه استادان و مشایخ بکاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار میداده اند. این عمل کنایتی بود از اینکه زانوی صاحب کاسه بند بخاک نمیرسد (پرتو بیضایی. تاریخ ورزش باستانی ایران)
آن که ظروف شیشه ای و چینی و چوبی شکسته را بند می زند، آلتی که پهلوانان کشتی با اجازه استادان و مشایخ به کاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار می دادند، این عمل کفایتی بود از این که زانوی صاحب کاسه بند ب
نام رودخانه ای است غیر معلوم. (برهان). رودی است. (فهرست ولف). بموجب شاهنامه نام رودی است در سرزمین توران. (فرهنگ شاهنامه ص 213) : بسختی گذشت از در کاسه رود جهان را یخ و برف در کاسه بود. فردوسی (از جهانگیری). خبر شد به توران کز ایران سپاه سوی کاسه رود اندر آمد براه. فردوسی. برفتند یکسر سوی کاسه رود زبانشان از آن کشتگان پردرود. فردوسی
پوشش اسب. برگستوان: رکابدار را فرموده آمده است پوشیده تا آنرا (ملطفه را) در اسب نمد یا میان آستر موزه چنانکه صواب بیند پنهان کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405 و چ فیاض ص 389) ، بر زمین دوسیدن از ضرب و زخم یا بیماری. دوسیدن به زمین و دراز گشتن از ضرب. (منتهی الارب)، چشم فروخوابانیدن در خواب: اسبط فی نومه. (منتهی الارب)، اسباط از امری، غفلت ورزیدن از آن: اسبط عن الامر. (منتهی الارب)، گوالیدن چیزی از درازا و پهنا، گسترده شدن، افتادن چنانکه حرکت نتواند، سَبطناک شدن زمین. (منتهی الارب)