جدول جو
جدول جو

معنی کاسه نبات

کاسه نبات((~. نَ))
نباتی که آن را به شکل کاسه درست کرده اند و معمولاً جزئی از وسایل سفره عقد است
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاسه نبات

کاسه نبات

کاسه نبات
نباتی به شکل کاسه برای گذاشتن بر سفرۀ عقد یا هدیه دادن
کاسه نبات
فرهنگ فارسی عمید

کاسه نبات

کاسه نبات
نبات که بشکل کاسه باشد یا با کاسه بدان شکل دهند
لغت نامه دهخدا

کاسه نواز

کاسه نواز
نقاره نواز نقاره چی: (کوس رویین بلند کرد آواز زخمه بر کاسه ریخت کاسه نواز) (نظامی)، هرزه درای ژاژخای
کاسه نواز
فرهنگ لغت هوشیار

کاسه نواز

کاسه نواز
نقاره نواز و نقاره چی. (برهان) (ناظم الاطباء) :
کوس رویین بلند کرد آواز
زخمه بر کاسه ریخت کاسه نواز.
نظامی.
، کنایه از مرد هرزه درای و ژاژخای. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کوزه نبات

کوزه نبات
آن قالب که شیرۀ نبات در آن ریزند تا منجمد شود. (آنندراج) ، در شواهد ذیل ظاهراً به معنی نباتی است که بشکل کوزه می ساخته اند:
وقتی به قهر گوی، که صد کوزۀ نبات
گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی.
سعدی.
شکل امرود تو گویی که ز شیرینی و لطف
کوزه ای چند نبات است معلق بر دار.
سعدی.
برکوزۀ آب نه دهان را
بردار که کوزۀ نبات است.
سعدی.
- کوزه از نبات کردن، نبات را بشکل کوزه ریختن. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر جزو هفتم ص 405) :
ای که ملک طوطی آن قندهات
کوزه گرم کوزه کنم از نبات.
مولوی (کلیات شمس ایضاً)
لغت نامه دهخدا

کاسه باز

کاسه باز
کسی که کاسه بازی کند، محیل مکار: (از حریفان قمار برده بسی کاسه بازی چنین ندیده کسی) (میر یحیی شیرازی)
کاسه باز
فرهنگ لغت هوشیار

کاسه باز

کاسه باز
آنکه بازی به کاسه کند از عالم شیشه باز، و آن چنان است که دو کاسۀ چینی پر از آب کنند و کاسه بازان واژون شده کاسها را بر پشت گذارند و بتحریک سرین آن را بجنبانند و بدوش خود رسانند و قطره ای آب از آن نمیریزد و بمجاز محیل و مکار را گویند. (آنندراج) :
از حریفان قمار برده بسی
کاسه بازی چنین ندیده کسی.
میریحیی شیرازی (از آنندراج).
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 127 شود
لغت نامه دهخدا