جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کاسه گردان

کاسه گردان

کاسه گردان
کسی که برای گرفتن پول کاسه ای را می گرداند، کنایه از گدا، کسی که کاسه یا بشقابی را بر سر چوب می چرخاند
کاسه گردان
فرهنگ فارسی عمید

کاسه گردان

کاسه گردان
کسی که بر در خانه ها و دکانها رود و با کاسه گدایی بتکدی پردازد
کاسه گردان
فرهنگ لغت هوشیار

کاسه گردان

کاسه گردان
شخصی را گویند که بر در خانه ها رود و گدائی کند. (برهان) ، جام باز. آنکه بشقاب و کاسه و مانند آن را ببازی بر سر چوبی گرداند. (ناظم الاطباء) :
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ بخون بشوید باز.
حافظ
لغت نامه دهخدا

کاسه گردانی

کاسه گردانی
عمل و شغل کاسه گردان گدایی، عمل و شغل کاسه گردان جام بازی
کاسه گردانی
فرهنگ لغت هوشیار

کاسه گردون

کاسه گردون
کنایت از آفتاب است، ساقی را نیز گویند
لغت نامه دهخدا

کاسه گران

کاسه گران
دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 5هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 16هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ خانه به نقده. جلگه و معتدل و مالاریائی و دارای 90 تن سکنه است. آب از رود خانه بادین آباد دارد. محصول آن غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

راست گردان

راست گردان
گردنده به طرف راست، مایل به راست، متمایل به طرف راست
راست گردان
فرهنگ فارسی عمید

کاسه گرفتن

کاسه گرفتن
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
کاسه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار