جدول جو
جدول جو

معنی کاسه گر

کاسه گر((~. گَ))
کسی که ظروف سفالی درست می کند، نام یکی از آهنگ های موسیقی
تصویری از کاسه گر
تصویر کاسه گر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاسه گر

کاسه گر

کاسه گر
سفالگر، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مِثال کاس می و قول کاسه گر خواه / چون کوس بگه فغان برآورد (خاقانی - ۵۰۶)
کاسه گر
فرهنگ فارسی عمید

کاسه سر

کاسه سر
در علم زیست شناسی جمجمه، استخوان سر، برای مِثال روزی که چرخ از گِل ما کوزه ها کند / زنهار کاسۀ سر ما پرشراب کن (حافظ - ۷۹۲)
کاسه سر
فرهنگ فارسی عمید

کاسه سر

کاسه سر
جمجمه. فَروَه. قحف. جَلجَه:
بر سر آتش هوا دیگ هوس همی پزم
گرچه بکاسۀ سرم بر سرم آب می خوری.
خاقانی.
افسرده شد ور اکنون خواهد ز تیغت آتش
هم کاسۀ سر او خواهد شدن سفالش.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 235).
بر سر بمانده دست رباب از هوای عید
افتاده زیر دیگ شکم کاسۀ سرش.
خاقانی.
عقل که شد کاسۀ سر جای او
مغز کهن نیست پذیرای او.
نظامی.
آن کاسۀ سری که پر از باد عجب بود
خاکی شود که گل کند آن خاک کوزه گر.
عطار.
خفتگان بیچاره در خاک لحد
خفته واندر کاسۀسر سوسمار.
سعدی.
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسۀ سر ما پر شراب کن.
حافظ.
خاک در کاسۀ آن سر که در آن سودا نیست
خار در پردۀ آن چشم که خون پالا نیست.
صائب
لغت نامه دهخدا

کانسه گر

کانسه گر
کاسه گر. کاسه ساز. (ناظم الاطباء). رجوع به کاسه گر شود
لغت نامه دهخدا

کماسه گر

کماسه گر
آنکه کماسه سازد. آنکه شغل وی ساختن کماسه باشد:
کماسه گر نه همانا کراسه خر باشد
که با کماسه کراسه گشود نتواند.
سوزنی (از آنندراج).
رجوع به کَماسَه و کماسه گری شود
لغت نامه دهخدا