جدول جو
جدول جو

معنی کاسه کوزه

کاسه کوزه((~. زِ))
مجموعه ظرف های خانه، مجموعه اثاث و اسباب کار کسی
تصویری از کاسه کوزه
تصویر کاسه کوزه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاسه کوزه

کاسه کوزه

کاسه کوزه
کاسه و کوزه یا کاسه کوزه کسی را بهم زدن، دستگاه کسی را بهم زدن، یا کاسه کوزه ها را گردن کسی شکستن، او را مقصر کارهای بد شمردن
فرهنگ لغت هوشیار

کاسه کوزه

کاسه کوزه
کاسه و کوزه.
- کاسه کوزه اش را بهم زدن، کنایه از دستگاه کسی را بهم زدن.
- کاسه کوزه ها را گردن کسی شکستن، او را مقصر کارهای بد شده شمردن
لغت نامه دهخدا

کاسه و کوزه

کاسه و کوزه
اثاث البیت. (آنندراج). کاسه کوزه:
کاسه و کوزۀ افلاک شکستن دارد
چند بیهوده دل اهل هنررا شکند.
صائب.
ای کز سر سبلتت رئیسی پیداست
از کاسه و کوزه ات خسیسی پیداست
گر در شب دیجور نقاب اندازی
از چهرۀ تو نشان پیسی پیداست.
رهی شاپور (از آنندراج).
- کاسه و کوزه را بسر کسی شکستن، با بی گناهی او همه تقصیرها را بدو نسبت کردن. (امثال و حکم دهخدا) و رجوع به کاسه کوزه شود
لغت نامه دهخدا

کاسه دوز

کاسه دوز
آنکه کاسه های شکسته را بند زند شکست بند زن چینی بند زن
کاسه دوز
فرهنگ لغت هوشیار

کاسه یوز

کاسه یوز
یعنی کاسۀ درویشان که کنار آن حلقه ای است که بر کمر آویزند:
شعری بشب چو کاسۀ یوزی نمایدم
یعنی سگی است حلقه بگوش در سخاش.
خاقانی.
خم دف حلقه بگوشی شده چون کاسۀ یوز
کآهو و گورش با شیر نر آمیخته اند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 133)
لغت نامه دهخدا

کاسه دوز

کاسه دوز
شکسته بندزن. شعاب. (منتهی الارب). چینی بندزن. (صراح)
لغت نامه دهخدا