معنی کاس کردن کاس کردن((کَ دَ)) از شدت اصرار و الحاح کسی را خسته کردن، امان وی را بریدن تصویر کاس کردن فرهنگ فارسی معین
کاست کردن کاست کردن کم کردن اضافه کردن مقابل افزودن: (از گریبان کاست کردی آنچه در دامن زدی) (سنائی) فرهنگ لغت هوشیار
کاغ کردن کاغ کردن ناله و فریاد کردن: (بتن زو کوس خورده کوه ساکن بتک زو کاغ کرده باد عاجل) (ابو الفرج رونی در صفت اسب) فرهنگ لغت هوشیار
مکاس کردن مکاس کردن چانه زدن در خرید و فروش: (معن دادی خمی درم بدهی باز کردی مکاس در درمی) (حدیقه. مد. 306) فرهنگ لغت هوشیار
کار کردن کار کردن به کاری پرداختن، به کاری مشغول بودن، به کار بستن، به جا آوردن، جنگ کردن، کارزار کردن، عمل کردن فرهنگ فارسی عمید