جدول جو
جدول جو

معنی کاری

کاری
فعال، مفید، پهلوان و دلاور جنگی، بسیار مؤثر، کارگر
تصویری از کاری
تصویر کاری
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاری

کاری

کاری
کسی که زیاد کار می کند یا خوب از عهدۀ کاری برمی آید، کارکن، فعّال
کنایه از مؤثر
اثرگذار مثلاً تیر کاری، زخم کاری
کنایه از جنگ جو، دلیر و جنگاور
کنایه از نیکو، خوب
کاری
فرهنگ فارسی عمید