جدول جو
جدول جو

معنی کاردکس

کاردکس((دِ))
کارتی که در آن تعداد و تاریخ ورود و خروج کالای معینی به انبار ثبت شود
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کاردکس

کارتکس

کارتکس
قفسه کشوداری که در کشوهای آن کارت های مربوط به مشخصات کتاب ها، مجلات و مانند آن ها نگه داری می شود، کارتی که روی آن زمان ورود یا خروج کالای موجود نوشته می شود، کارت زن، کارد پهن و دسته داری که نقاشان در و پنجره و ساخ
کارتکس
فرهنگ فارسی معین

کاراکس

کاراکس
شهری بوده وصل به پیل کاسپین که سر درۀ خوار حالیه باشد و بنا بر تحقیقاتی که بعمل آمد شهر کاراکس در جائی بوده که حالا ایوان کیف است، (و باید دانست که پیل در زبان یونانی بمعنی دروازه است پس پیل کاسپین یعنی دروازۀ کاسپین)
لغت نامه دهخدا

کاردک

کاردک
کارد کوچک، آلت فلزی دم پهن دسته دار که در نقاشی بکار می رود
کاردک
فرهنگ لغت هوشیار

کاردک

کاردک
ابزاری با تیغه فلزی دارای لبه پهن برای گستردن رنگ یا بتونه ساخته شده است
فرهنگ فارسی معین

کاردک

کاردک
کارد کوچک، آلت فلزی دم پهن و دسته دار که در نقاشی برای آستر کشیدن، آمیختن و ساختن رنگ ها به کار می رود
کاردک
فرهنگ فارسی عمید

کاردک

کاردک
هیپولیت ریوای مشهور به آلن نویسندۀ فرانسوی متولد در لیون (1804- 1869 میلادی). مؤلف ’کتاب ارواح’ و ’کتاب مدیوم ها’
لغت نامه دهخدا