جدول جو
جدول جو

معنی کار زدن

کار زدن((زَ دَ))
استعمال کردن، به کار بردن، استفاده کردن
تصویری از کار زدن
تصویر کار زدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کار زدن

کار زدن

کار زدن
استعمال کردن. بکار بردن. رجوع به بکار بردن شود
لغت نامه دهخدا

جار زدن

جار زدن
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
فرهنگ لغت هوشیار

جار زدن

جار زدن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
جار زدن
فرهنگ فارسی عمید

کاز زدن

کاز زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، تَپانچِه زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفعِه زَدَن، صَفع
کاز زدن
فرهنگ فارسی عمید

کارد زدن

کارد زدن
ضربت خوردن با کارد: (از مقربان یکی خود را بر سلطان افکند او را نیز کارد زد) (سلجوقنامه ظهیری)
کارد زدن
فرهنگ لغت هوشیار

کمر زدن

کمر زدن
انجام دادن (در مقام توهین گویند) : (نمازت را کمرت بزن خ)
کمر زدن
فرهنگ لغت هوشیار