جدول جو
جدول جو

معنی قیمه

قیمه((ق مِ))
گوشتی به صورت قطعه های ریز و کوچک بریده شود
تصویری از قیمه
تصویر قیمه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قیمه

قیمه

قیمه
خورشی که از گوشت ریزکرده، لپه، پیاز داغ، سیب زمینی سرخ کرده و رب تهیه می شود، گوشت خردکرده
قیمه کردن: کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
قیمه
فرهنگ فارسی عمید

قیمه

قیمه
ارز هر چیزی. (منتهی الارب). بها در برابر کالا. (از اقرب الموارد). نرخ. ارزش. ج، قِیَم. (منتهی الارب). رجوع به قیمت شود، ثبات و دوام برچیزی: ما له قیمه، ای ثبات و دوام علی امر. (اقرب الموارد). یعنی او را ارزی نیست و این در حق شخصی گویند که بر چیزی نپاید و بچیزی نیرزد. (منتهی الارب).
، قیمهالانسان، بالا و قد و قامت او. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قیمه

قیمه
مؤنث قیِّم. (اقرب الموارد) ، راست و معتدل. (منتهی الارب). دیانت مستقیم. (اقرب الموارد). و بهمین معنی است قول خدای تعالی: و ذلک دین القیمه. (قرآن 5/98). و مؤنث آورد آن را زیرا اراده کرد بدان ملت حنفیۀ اسلام را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

قیمه

قیمه
گوشت ریزریزکرده یا چرخ شده، خورش که با گوشت خردکرده تهیه کنند. طرز تهیه آن بدینگونه است که یک کیلو گوشت را ریز خرد و یا از چرخ رد کنند. ابتدا قدری پیاز در روغن سرخ نمایند و پیاز را بیرون آورده گوشت را در همان روغن سرخ کنند، سپس 300 گرم لپه را تفت داده در آب داخل کنند و آنگاه نمک و ادویه و پیازهای سرخ شده را در آن ریزند و چون پخته شود ممکن است آب گوجه فرنگی هم به آن اضافه کنند و یا اگر خواهند سیب زمینی را پس از خلال یا خرد کردن سرخ کرده نزدیک برداشتن خورش در آن میریزند. بعضی بعنوان ترشی غوره در قیمه کنند یا چند دانه لیمو عمانی خشک راسوراخ کرده در قیمه اندازند. (فرهنگ فارسی معین).
- قیمۀ سرموری، نوعی از قیمه که بسیار خرد و باریک کنند. (آنندراج) :
گر بزلف عنبرین دل گاه گاهم میکشد
قیمۀ سرموری آن خط سیاهم میکشد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
دلم از حلقۀ زلفش ننهد پای برون
گر کشد قیمۀ سرموریش آن خط سیاه.
عبدالغنی قبول (از آنندراج).
- قیمه شوربا، نوعی از شوربا. (آنندراج).
- قیمه و قرمه (قورمه) کردن، بقصد کشت کسی را زدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بیمه

بیمه
ضمانت مخصوصی است از جان و مال که شخص ماهانه مبلغی به شرکت بیمه پرداخت می کند و در صورت اصابت به مال و جان شرکت مبلغ معینی پرداخت می نماید، اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار