کنایه از کارهای عجیب کردن و کارهای اعجاب انگیختن. (برهان) (آنندراج). زیاده از طاقت در کاری کمال نمودن. (آنندراج). هنگامه کردن. غوغا کردن. آشوب کردن. کاری سخت خوب یا سخت بد کردن: قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی. سعدی. هیچ میدانی چه ها ای سروقامت میکنی میکشی و زنده میسازی، قیامت میکنی. محمدباقر ولد ابوعلی (از آنندراج). لحظه به لحظه در ستم غمزۀ او قیامتی میکند و ز کافری نیست غم قیامتش. کمال خجندی (از آنندراج)
برخاستن. ایستادن: قیام خواستمت کرد و عقل میگوید مکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام. سعدی. - قیام کردن به کاری، آن را بنحو شایسته انجام دادن: در این مقام اگر می مقام باید کرد به کار خویش نکوتر قیام باید کرد. ناصرخسرو. و به ایفای نذور و نوافل قیام کرد. (سندبادنامه ص 279). ، شورش کردن. انقلاب کردن. کودتا کردن