جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قورت دادن

قورت دادن

قورت دادن
بلعیدن بلع کردن 0 یا قورت دادن آب دهان 0 فرو بردن بزاق
قورت دادن
فرهنگ لغت هوشیار

قورت دادن

قورت دادن
در تداول، فروبردن. بلعیدن. رجوع به قورت شود
لغت نامه دهخدا

صورت دادن

صورت دادن
انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن
صورت دادن
فرهنگ فارسی عمید

غورت دادن

غورت دادن
بلعیدن. قورت دادن. رجوع به قورت دادن شود
لغت نامه دهخدا

صورت دادن

صورت دادن
چیزی را صورت چیزی دادن و آنرا بشکل وی در آوردن. مبدل ساختن:
آب خوش را صورت آتش مده
اندر آتش صورت آبی منه.
مولوی.
، در تداول عوام، انجام دادن کاری را. کاری را پایان دادن. معامله ای را خاتمه بخشیدن، دادن سیاهۀ دخل یا خرج. فهرستی از ارقام جزء نوشتن و به کسی دادن. رجوع به صورت حساب شود.
- صورت دادن کار دختری را، مهر از وی برگرفتن. بکارت او را برداشتن.
- صورت دادن کار زن را، آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن:
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر
که من صورت دهم کار خود از زیر.
ایرج میرزا
لغت نامه دهخدا