تار سر و بالای هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). میان سر. (بحر الجواهر) ، گروه مردم. (منتهی الارب). جماعه الناس. (اقرب الموارد) ، پیه وفربهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شحم. (فهرست مخزن الادویه) ، بدن و اندام، قامت و بالای مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فلان حسن القمه، ای القامه. (اقرب الموارد) ، کلس که بر سر گنبد نصب کنند. (غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات)
نام سلاح است. (غیاث اللغات) (آنندراج). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء. - قمه زن، کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص. - قمه قداره کشیدن، کنایه از شرارت کردن