جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قلعی

قلعی

قلعی
فلزیست که مسگران مس سرخ را با آن سپید کنند، فلزی است سفید رنگ مانند نقره، قابل تورق، سخت تر از سرب باسانی ذوب میشود
فرهنگ لغت هوشیار

قلعی

قلعی
نسبت است به شهری بنام قلعه. (از انساب سمعانی) (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

قلعی

قلعی
رصاص قلعی فلزی است که مس گران مس سرخ را با آن سپید کنند و آن معرب کلهی است. (از المعرب جوالیقی). نسبت است به قلع و آن نام معدنی است که از وی ارزیز خالص خیزد. (آنندراج) :
دست بر این قلعۀ قلعی برآر
پای در این ابلق ختلی درآر.
نظامی.
ننمایم و بنمایم چون قلعی آیینه
بنمایم و ننمایم آیم بسراب اندر.
نعمت خان عالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

قلعی

قلعی
محمد بن علی بن حسن. از فقیهان و محققان است. گویند وی به قلعۀ حلب منسوب است. وی در سفر حج به زبید عبور کرد و در ظفار و حضرموت مشهور شد و به مرباط به سال 630 هجری قمری وفات کرد. تألیفات بسیاری در فرائض و فضایل صحابه دارد. او راست: 1- تهذیب الریاسه فی ترتیب السیاسه. 2- احکام القضاه و جز این دو. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 946) (العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 51)
(فقیه) از دانشمندان است. وی در مرباط درس میداد. تألیفاتی دارد. او راست: 1- کنزالحفاظ فی غریب الالفاظ. 2- الفرائض. وی در مرباط بدرود زندگی گفت. او به قلعۀ یمن منسوب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

قلعه

قلعه
پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، دِژ، دِز، دیز، دیزِه، اَبناخون، اَورا، کَلات، قِلاط، پِشلَنگ، رُخّ، حِصن، مَلاذ، حصار بلند
قلعه
فرهنگ فارسی عمید