قلم زدن قلم زدن کلک زدن نیک نوشتن ، نقاشی کردن (روی فلز و غیره) نوشتن: قلم زد سال تاریخ جلوسش در سفر مالک یکی از ظالمان گم گشت تاریخ وفات او یا قلم زدن بر سر چیزی. محو کردن ناپدید کردن: حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد. (حافظ 104) فرهنگ لغت هوشیار
قالب زدن قالب زدن در قالب آوردن: حکیمی که جام لبالب زده رسیده به اسرار و قالب زده. ملاطغرا (از آنندراج). ، دروغ گفتن. جعل کردن لغت نامه دهخدا