معنی قلاغ
- قلاغ((قَ یا قُ))
- پیرامون دهان، پوز، پوزه
واژههای مرتبط با قلاغ
قلاغ
- قلاغ
- پیرامون دهان غلاغ پوژ کلاغ. پیرامون دهان گرداگرد دهان پوز پوزه
قلاغ
- قلاغ
- پوز و لب و دهان. (ناظم الاطباء). اطراف و پیرامون دهان. (آنندراج)
قلاع
- قلاع
- دژها
قلاب
- قلاب
- چنگک
بلاغ
- بلاغ
- پیامرسانی، پیام آگهی رسانیدن تبلیغ، بسنده کردن، پیام رسانی. یا شرط بلاغ. شرط تبلیغ شرط پیام رسانیدن: (من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال) (سعدی) کفایت و بسندگی، کمال و کفایت
الاغ
- الاغ
- ترکی: خر، پیک، خر و کشتی، بیگار ستور بی مژد، سرانه خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) حیوان بارکش دارای یال کوتاه وگوشهای دراز، خر
قلاج
- قلاج
- کشش کمان به زور، به زور کشیدن زه کمان، امتداد و مقدار درازی هر دو دست، پک سخت و ممتد که به چپق بزنند و دود را حلقه وار از دهان بیرون دهند
قلاش
- قلاش
- بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز،
برای مِثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش ، رند،(سعدی۲ - ۴۶۳) برای مِثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین ، حیله گر(سنائی۲ - ۶۳۷)
بلاغ
- بلاغ
- رساندن خبر یا پیام به کسی، پیام رسانی، بلوغ
