جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قطع

قطع

قطع
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود،
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
قطع
فرهنگ واژه فارسی سره

قطع

قطع
بریدن، جدا کردن، متوقف شدن، قطع شده، اندازۀ طول و عرض، در علوم ادبی در علم عروض اسقاط یک حرف از آخر و تد مجموع چنان که از مستفعلن مستفعل باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند، پیمودن، طی کردن
قطع کردن: بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
قطع
فرهنگ فارسی عمید

قطع

قطع
بریده آواز. (منتهی الارب). من ینقطع صوته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قطع

قطع
بریده شدن دست از بیماری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : قطعت الید قطعاً و قَطْعهً و قُطعاً و قَطّاعاً، بانت بقطع او بداء عرض لها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قطع

قطع
پاره ای از شب، جَمعِ واژۀ قِطْعَه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قِطْعه شود
لغت نامه دهخدا

قطع

قطع
پارۀ بریده از درخت، پیکان خرد پهناور که در تیر نشانند. ج، اَقْطُع، قِطاع، تاریکی آخر شب، یا پاره ای از تاریکی آن، یا از اول شب تا سه یک حصۀآن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و از این باب است قول خدای تعالی: فاسر باهلک بقطع من اللیل. (قرآن 81/11) ، تیر هیچکاره، گلیم خرد که بر پشت اندازند چون برنشینند بر وی و آن به منزلۀ زیرپوش است مر اسب را و نهالین زین. ج، قُطوع، اَقْطُع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا