وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، تِرَن چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف در موسیقی گوشه ای در بیات تُرک
یک رسته شتر. (منتهی الارب). القطار من الابل، قطعه علی نسق واحد. ج، قُطُر، قُطُرات. تقول: رأیت قطاراً من الابل و قُطُراً. (اقرب الموارد). شتران قطارشده و بر یک نسق رونده، و در اصطلاحات الشعرا ده شتر فراهم آمده. (آنندراج) ، و حالااطلاق آن بر جمعی از هر چیز کنند، و با لفظ بودن و کشیدن و بستن استعمال نمایند. (آنندراج) : از گوزنان هست بر هامون گروه اندر گروه وز کلنگان هست بر گردون قطار اندر قطار. امیرمعزی (از آنندراج). نبوده ست در کوچۀ لاله زار شقایق بدین رنگ هرگز قطار. ملا طغرا (در تعریف نی، از آنندراج). کاردلم به کودک شوخی فتاده است کو همچو بیضه میشکند صد قطار دل. ملاطغرا (از آنندراج). به تار موی ببندد هزار زیبا را چو گل فروش که گل را قطار می بندد. امیرخسرو (از آنندراج). ز شرزه شیران افکنده شد سپاه سپاه ز زنده پیلان آورده شد قطارقطار. ؟ (از آنندراج). ، مجموعۀ اطاقهایی که با لوکوموتیو پشت سر هم روی خطّ آهن حرکت کند. ترن. (از فرهنگ فارسی معین) ، جَمعِ واژۀ قطره. (منتهی الارب)
دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 49000 گزی جنوب خاوری مراغه و 16000 گزی شمال خاوری راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 408 تن میباشد. آب آن از قوری چای و محصول آن غلات، چغندر، کشمش، بادام، زردآلو و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)